در ادامهی ترجمهی این کتاب(مبانی طراحی تجربه کاربری)، توی این پست قسمت دوم تفکر طراحی چیست رو بهش میپردازیم که قسمت اول رو توی این پست خوندین. در قسمت اول تا اونجا پیش رفتیم که میخواستیم با یک مثال نشون بدیم که قدرت تفکر طراحی چقدر میتونه توی رسیدن به یک راهحل بهینه به ما کمک کنه.
فصل دوم – بخش اول
تفکر طراحی چیست و چرا تا این اندازه محبوب است؟
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 3 دقیقه
نمونهای از حل مساله: ذهنِ دست و پا بسته، در مقابل ذهنی آزاد و تازهنفس
تفکر خارج از چارچوب میتواند راهحلهایی نوآورانه برای مشکلات دشواری که حل آنها طولانی شده است ارائه بدهد. با این حال، از آنجایی که ما بهطور پیشفرض از همان الگوهای نهادینه برای حل مسائل و مشکلات استفاده میکنیم، بهکارگیری تفکر خارج از چارچوب میتواند چالشهایی به همراه داشته باشد.
برای اینکه بهتر بتوانیم این موضوع را در ذهن تصویرسازی کنیم که یک ذهن سرحال و رها از الگوهای مرسوم حل مشکل، چگونه میتواند راهحلهای خلاقانه ارائه بدهد به داستان معروفی در همین زمینه اشاره میکنیم. چند سال پیش، حادثهای رخ میدهد. قضیه از این قرار بوده است که یک کامیون قصد عبور از ریر یک پل را داشته است. ارتفاع کامیون از ارتفاع پل کمی بیشتر بوده و همین مورد باعث میشود سقف کامیون به پل برخورد کند؛ به طوری که دیگر نه امکان جلو رفتن داشته است و نه امکان برگشتن به عقب. این اتفاق باعث مشکلات زیادی را به وجود آورد.
ترافیک سنگین باعث میشود که متخصصین، مهندسان و راننده همگی دست به دست هم بدهند و راهحلهای احتمالی را بررسی میکنند تا بتوانند چارهای برای این مساله پیدا کنند. هر کسی به اندازه تخصص خود راهحلی پیشنهاد میداده است. از جدا کردن قطعاتی از کامیون، تا خراب کردن بخشی از پل.
پسربچهای که در این مدت شاهد این ماجرا بود نگاهی به کامیون انداخت، بعد نگاهی به پل کرد و سپس نگاهی به جاده انداخت و یکباره با خونسردی و نوعی بیتفاوتی گفت: «خب چرا باد لاستیکها رو کم نمیکنید؟» این سوال باعث جلب توجه و تعجب زیاد افراد حاضر اعم از متخصصان و… شد.
هنگامی که این راهحل آزموده شد، کامیون به راحتی توانست از آن وضعیت خارج شود و به حرکت خود ادامه بدهد. این داستان چه واقعیت داشته باشد و چه نه، به ما نشان میدهد که همیشه پیش رفتن با راهحلهای پیشفرض باعث رسیدن به موفقیت در یک مساله نمیشود.
به چالش کشیدن مفروضات و دانستههای قبلی ما انسانها کار آسانی نیست. به این دلیل که ما تمایل داریم از راهحلهای پیشفرض استفاده کنیم و نه راهحلی که نیاز به از پایه ساختن را دارد. این مورد برای متخصصان و حرفهایهای یک حوزه پررنگتر است. آنها دوست دارند از همان الگوهایی استفاده کنند که در گذشته به خوبی خود را نشان دادهاند و در خدمت آنها بودهاند. برای آنها سخت است که دانش خود را به چالش بکشند. یکی از دلایل این سخت بودن بحث غرور هم هست؛ اینکه برای حل یک مساله راههای خلاقانهتر و سریعتری وجود داشته باشد میتواند ثابت کند سالها تحصیل در دانشگاه و تمرینهای عملی همیشه هم به کار نمیآید.
تفکر طراحی یا “تفکر خارج از چارچوب”
از آنجایی که طراحان سعی در حل یک مساله با استفاده از روشهای جدید و خلاقانه دارند، به تفکر طراحی “تفکر خارج از چارچوب” هم میگویند.
هدف اصلی تفکر طراحی این است که با تحلیل، فهمیدن و درک چگونگی تعامل کاربران با محصول و نحوه عملکرد آنها، باعث پیشرفت و بهبود یک محصول بشود. از اهداف اصلی دیگر تفکر طراحی همچنین، پرسیدن سوالات مشخص به منظور به چالش کشیدن مفروضات است. یکی از اجزای تفکر خارج از چارچوب مخالفت کردن آگاهانه و عامدانه با مفروضات پیشین است.
از این طریق میتوان ثابت کرد آیا آنها معتبرند و اگر بله، این اعتبار تا چه اندازه است؟ وقتی شرایط و وضعیت یک مساله را به صورت دقیق مورد تحقیق و پرسش قرار بدهیم، پروسهی تولید و یافتن راهحل به ما کمک میکند تا ایدههایی را برای واکنش به شرایط حقیقی و واقعی مساله بیابیم که مختص به همان مساله هستند.
دون نورمن(ِDon Norman)، پیشکسوت تجربهی کاربری، همچنین کسی که واژه و عبارت تجربهی کاربری را معرفی کرد، در مورد اینکه تفکر طراحی چه چیزی است توضیحاتی ارائه میدهد:
«هرچه بیشتر در ماهیت طراحی اندیشیدم و دستاورد این اندیشیدن را در رویارویی با مهندسان، افراد فعال در کسبوکارها و دیگر کسانی که کورکورانه مشکلات و مسائل را بدون پژوهش بیشتر حل میکردند بازتاب دادم، به این نکته پی بردم که این افراد میتوانستند از مزایای تفکر طراحی بهره ببرند؛ حتی به میزانی اندک. طراحان تکنیکهایی را به کار میبرند که در تلهی راحت پذیرفتن یک راه حل به دام نیفتند. آنها یک مشکل را به عنوان نوعی پیشنهاد و نمونهی اولیه میپندارند، نه یک عبارت نهایی. سپس به صورت گسترده در مورد زیربنای این مشکل میاندیشند و پژوهش میکنند(برای نمونه، با به کارگیری روش «پنج چرا؟» برای رسیده به ریشهی مشکل).»
-Don Norman, Rethinking Design Thinking